| ||
جاتون خالی دیروز از ظهر تا شب توی مطلب دکتر (از انواع مختلف) وول میخوردیم! کله ی ظهر درست وقتی که حتی پاندای کونگ فو کار هم خوابیده بود و خوابای رنگی می دید من مثل یه مرد رفتم کلینیک قلب تا برای مادربزرگم نوبت بگیرم! خلاصه بین جمعیت بیمار، جلوی منشی داد زدم: خانوم! های خانوم! با شمام... یه نوبت واسه ی دکتر جکول میخوام!!! منشی: چه خبرته! مگه نمیبینی این همه آدم تو صف وایسادن؟! من: ببخشید!!! ملت قهرمانی که تو صف ایستادید، بچه مرشد عذر می خواد...حالا یه نوبت واسه دکتر جکول بهم بده! هوا دیگه تاریک شده بود و ما توی خیابون افتادیم به دنبال قرص و دوا. تا اینکه یه جایی را پیدا کردیم که تمام نسخه را داشت. بی مروت 200 هزار اوشلوق برای یه نسخه از ما گرفت... بگذریم مادربزرگ را به سرعت رسوندم خونه تا اینکه دوباره خودم به دکتر برم.آخه چند روز پیش از طریق سایت WWW دات دکتر خوش دماغ داتir نوبت گرفته بودم. مطب دکتر در حال انفجار بود! از بس ملت دماغ به دست اومده بودن تا دکتر خرطوماشونو واسه شون کوتاه کنه! دکتر خوش دماغ فلوشیپ (فوق تخصص) از کشور دوست و برادر آمریکای جنایتخوار بود. توی این چند سال هم حسابی واسه ی خودش مغازه ببخشید مطب باز کرده بود. راستش را بخواید حدود چار پنج سالی بود که اصلا دکتر نرفته بودم! حتی وقتی هم که سرما میخوردم با خوددرمانی و طب سوزنی و طب علفی و اینا خوب می شدم. پس ویزیت یک دکتر بعد از این همه سال برام چیز عجیب و غریبی بود... طبق معمول جناب دکتر خوش دماغ کم کاری فرموده بودن، چرا که دو منشی ایشان نیز دماغی به قاعده ی مورچه خوار داشتند!!! بقول شاعر: مجالی یافته شد تا اینکه منم تونستم از لابلای جمعیت منشی ها را از نزدیک ببینم و با صدایی رسا بگم: منشی1: نوبت داری؟ و بنده در مطب مشغول خوانش الواح تقدیر و تحقیر دکتر خوش دماغ شدم! همه به زبان انگلیسی بود... بالای یکی نوشته بود: تاییده جمعی از پزشکان آمریکا (یا ابلفضل!) اون یکی نوشته بود: تاییده جمعی از پزشکان آمریکا و اروپا (وای ننه) یکی دیگه: تاییده انجمن پزشکان فلان فلان شده ی خارجی! و قس علی هذه... از اونجایی که بچه مرشد مثلث (مسلط) به زبون خارجی بود با شاخهای از بناگوش در رفته به سمت تاییده ها رفت تا ببینه قضیه از چه قراره؟! چشمتون روز بد نبینه ملت هم عین ... ما رو نگاه میکردن که این خل و چل دیگه چی میخواد! اما اصل ماجرای تاییده جمعی از پزشکان آمریکا و اروپا این بود که متاسفانه یه کارگاه آموزشی در ترکیه برگزار میشه و این آقا هم تو این کارگاه ثبت نام میفرمایند! در آخر هم یه مدرک زپرتی به همه میدن! و اون میشه تاییده جمعی از پزشکان آمریکا و اروپا... بنده در حال خوانش مابقی تاییده ها بودم که منشی1صدا زد: بچه مرشد... بچه مرشد ... بچه مرشد کیه؟ اتاق بعدی بیشتر به اتاق وحشت شبیه بود! چرا که خانمی که در مطب در حال خوردن پیتزای قارچ و گوشت بود، اونجا به گریه افتاد و هی میگفت: میترسم!!! من آندوسکپی نمیکنم!! درد داره... اِهِن اوهون... راستشو بخواید منم وقتی که این صحنه را دیدم بیاد بچه هایی افتادم که از آمپول میترسن(خود منم جزو همون دسته ام)! بیماران یکی یکی وارد اتاق دکتر میشدن و دیگه برنمی گشتن! من اول فکر کردم که توی افق محو میشن اما نگو که مطب هزارتا در و دروازه داشت... خلاصه نوبت به بچه مرشد رسید! جناب دکتر از زیر عینک نگاهی به قد و قامت ما انداخت و گفت: باز وارد مطب دکتر شدم و با اخم به دکتر گفتم: خلاصه دست از پا دراز تر از مطب بیرون اومدم.و تصمیم گرفتم که تا خدا خدایی میکنه، منم دیگه پیش هیچ دکتری نرم! (البته، این صورت مطلوبه! نه صورت موجود)
پانوشت: 1- اینروزها هزینه ی درمان واقعا سرسام آور شده! خداوند عنایتی به حال مریضان بفرماید ان شاالله 2- تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد, وجود نازکت آزرده گزند مباد
[ سه شنبه 92/7/16 ] [ 10:22 صبح ] [ راشد خدایی ]
[ پامنبری ها (24) ]
|
||
[ قالب وبلاگ : راشد خدایی ] [ قالب وبلاگ:تیم بچه مرشدی : bachemorshed ] |